نقل می کنند روزی هارون الرشیدبه اطرافیان خودگفت بگردیدشخصی راکه خودمستقیماوبی واسطه ازپیامبراسلام صلی الله علیه واله حدیثی شنیده است را نزدمن بیاوریدمی خواهم حدیثی ازاوبشنوم به هارون گفتند:دیگردراین زمان بعدازحدود یک قرن واندی بعید است کسی باشد که مستقیما ازخودپیامبرکلامی شنیده باشدهارون گفت بگردیدو پیدا کنیدپس ازمدتها جست وجوپیرمردی فرتوت را پیدا کردندواورادرسبدوزنبیلی گذاشتندونزدهارون آوردندهارون پرسید:پیرمردتوخودازرسول خدا حدیث شنیده ای؟پیرمردگفت:بله من هفت ساله بودم که به اتفاق پدرم به نزد رسول خدا رسیدیم ومن یک حدیث ازحضرت شنیدم ودیگرهم اوراندیدم هارون خوشحال شدوگفت :کلام پیامبرچه بود؟پیرمردگفت:پیامبر(ص)فرمودند:انسان به مرور پیرمی شودودو صفت دراو جوان می گرددحرص وآرزوهای طولانی هارون کیسه ای طلا به اودادوماموران اورادر سبدگذاشتندوازتالار خارج کردندپیرمردبه ماموران گفت:مرا برگردانید با خلیفه کاردارم.گفتند:دیگر نمی شودگفت :هنوزکه از قصرخارج نشدیم،ازشما خواهش می کنم من  را برگردانیدکاری دارم.وقتی اورا برگرداندندپیرمرد به هارون گفت:جناب خلیفه می خواستم بدانم این سکه های طلافقط برای همین بار بودیا جیره هرماه من است؟هارون شروع کردبه خندیدن وگفت:راست گفت رسول خدا!!!پیرمرد،من گمان نمی کنم توتا همین درقصرزنده بمانی وفرصت استفاده ازهمین یک کیسه راپیدا بکنی .حال توحرص ماه های آینده رامی زنی وآرزوی آن راداری؟

                                                              کتاب سرنوشت انسان- حجت الاسلام عالی ص 35.

موضوعات: این جورازخداراضی می شود!
[یکشنبه 1395-09-14] [ 10:35:00 ب.ظ ]